معرفی:
دانلود داستان کوتاه دژاوو کابوسها _ نویسندهای که سرنوشت شخصیتش گریبانگیر خودش میشود. به یکباره در عالم ذهن تو در تویش گم میشود و در این خلسهی تلخ، ترسهایش او را اسیر میکنند. آخر در این گیر و دار کابوسهای حقیقی با کسی آشنا میشود که کشتنش راه نجات اوست.
دانلود داستان کوتاه دژاوو کابوسها
قسمتی از داستان:
یک دفعه وحشت تمام وجودم را فرا گرفت؛ هیچ ضربان قلبی را در وجودم احساس نمیشد، در هوا بر سمت در روانه شدم سپس دستم را بر دستگیره در گذاشتم؛ باور نکردنی بود!
دستانم از هر شیء رد میشد، مانند یک روح! شاید من مرده باشم و شاید… کمی فکر کردم تا دلیل منطقی برای این اتفاق پیدا کرده، ولی هیچ چیز منطقی نتوانستم برای این پدیده پیدا کنم. از در رد شدم، کنجکاوی مانند آتشفشانی گدازههای خود را در وجودم سرازیر شد چون چاه سیاه و بزرگی در اواسط سالن پذیرایی قرار داشت که از آن دود سیاهی به بیرون میآمد ولی به طرز شگفتانگیزی آن گاز سیاه و غلیظ، تنفس مرا مختل نمیکرد.
انگار احساسی قوی در درون من در حال رشد کردن بود، شاید این احساس ترکیبی از کنجکاوی، هیجان و کمی ترس بود. دوست داشتم بتوانم درون چاه با آن عظمت را مشاهده کنم. چیزی مرا با نیروی زیادی به سمت چاه میکشید، انگار کسی مرا فرا میخواند که به او ملحق شوم.
انگار آن چاه میدان مغناطیسی بین خود و من ایجاد کرده بود. وجودی از من هشدار میداد در پشت این چاه نفرین شده قرار است اتفاقات درون آن دوز آدرنالین درون خونت را بالا ببرد. اما وجود دیگرم بر خلاف آن بخش عمل میکرد!
صدای شمشیرهای جنگ آن دو را میتوانستم در درونم بشنوم. آرامآرام به سمت چاه پرواز کردم، درون چاه را میتوانستم مشاهده کنم.
پیشنهاد میشود
داستان کوتاه پژواک | یگانه سلیمی
داستان کوتاه بیوثوق | ستاره سیاه
دانلود داستان کوتاه زندگی دیوانهها
دانلود داستان کوتاه بانوی شبنم و کوه