معرفی داستان:
دانلود داستان کوتاه از جنس حقیقت _ تا حالا شده، کاملاً ناگهانی زندگیتون از این رو به اون رو بشه؟ ممکنه یهدفعه به خودت بیای و ببینی، تمام سختیها و مشکلات از بین رفتن؟ میشه تو دنیای واقعی بدون زحمت به موفقیت رسید؟ این اتفاق برای پسر کوچولوی داستان ما پیش اومده. یهو به خودش اومده و دیده تمام درد و رنجها تموم شدن اما واقعاً این اتفاق افتاده یا اینکه…؟
دانلود داستان کوتاه از جنس حقیقت
قسمتی از داستان:
با عصبانیت در رو بهم کوبید. کیف پاره و رنگ و رو رفتهش رو به گوشهای پرتاب کرد و با حرص اشکهاش رو پاک کرد اما چشمهاش مثل بارون دوباره میباریدند و صورتش رو خیس میکردند. شهناز خانم، مادر مهربون و پیرش با شنیدن صدای بلند در با عجله از اشپزخونه بیرون اومد. با دیدن وضعیت او با هول و هراس و پایی که میلنگید، به سمتش دوید.
– خدا مرگم بده! پسرم…پسر مامان چرا گریه میکنی مادر؟ چی شده امیرم؟
به او رسید و شونههاش رو تو دستهای چروکیدهش گرفت. دانلود داستان کوتاه امیر که انگار با دیدن مادرش دوباره داغ دلش تازه شده، با هقهق خودش رو در آغوشش انداخت. در همون حال با صدایی که به شدت میلرزید، شروع به صحبت کرد.
– بهت نگفتم، دیگه مدرسه نمیرم؟
هقی زد و ادامه داد:
– چرا اذیتم میکنی؟ نمیخوام برم… .
و دوباره صدای بلند گریهش خونه رو فرا گرفت
شهناز با استرس فراوان کمی خودش رو از پسرک جدا کرد و با دستهایی که بوی نعناع میدادند، صورتش را گرفت. از شدت اضطراب دستهایش میلرزید.
– چی شده؟ کسی چیزی گفته؟ اذیتت کردند؟
امیر خودش رو از حصار دستهای مادرش بیرون آورد و با حرص و کینه فریاد زد.
پیشنهاد میشود
داستان کوتاه فام بیرنگ | SAMAN
دانلود داستان کوتاه جزیرهی روندو