معرفی داستان:
دانلود داستان کوتاه آر پی جی _ و قلبهایی که جانانه باخته میشوند. عشقی نو پا که سر میگیرد و دو لیلی و مجنون قسم میخوردند تا آخرین نفس کنار هم باشند.
در این زمان وصال، خواستهی لیلی ماجرا سرنوشتشان را در منطقهی جنگ راه میبرد و این راهی است که عشقشان محک زده میشود… .
دانلود داستان کوتاه آر پی جی
قسمتی از داستان:
در دلش با خود زمزمه میکرد:
– شانس یعنی شهادت؛ یعنی عاشقانه برای معشوق جان دادن و حال قصهای رویایی از عشقی پا برجا و محکم.
از یک شانس که محل رخدادش بسیار عجیب است. اما، چرا او؟
حاج آقا گفت:
– عروس خانوم! آیا بنده وکیلم؟
– با اجازهی بزرگترها، بله!
در همان هنگام آژیر خطر به صدا درآمد.
صدایی از بلندگوهای مسجد به گوش رسید: «به پناهگاه بروید! به پناهگاه بروید!»
دنبالهی چادر با گلهای سرخم را جمع کردم و به زیر زمین رفتیم.
بابا کریم لبخند زنان از داخل جیب تک کت قهوهایاش یک مشت شکلات درآورد و گفت:
– مبارک باشه؛ دانلود داستان کوتاه آر پی جی بفرمایید دهانتون رو شیرین کنید!
همه خنده به ل**ب و تشکرکنان شروع به خوردن کردیم و با شیرینی شکلات بابا کریم تلخی صدای آژیر را فرو دادیم.
وقتی منطقه امن شد بیرون آمدیم.
مرتضی به طرف باغچهی پر گل بابا کریم رفت و شاخهای گل محمدی از خاک بیرون آورد و نفس عمیقی کشید! که باعث شد بوی گل را استشمام کند. همانجور که زیر ل**ب صلوات را زمزمه میکرد به سمت من آمد و گفت:
– بفرمایید عروس خانوم، مبارک باشه. دیدین گفتم هل نباشید به من میرسید؟
خجالت زده سر پایین انداختم که صدای خندهی جمع با صدای عطیه خواهر مرتضی که میگفت:
– عروس که گل نچید اما داماد یکی خوبش رو سوا کرد.
یکی شد.
پیشنهاد میشود
داستان کوتاه آتش و پروانه | سارا خیرآبادی
داستان کوتاه نیمهی سیاه | فاطمه شکیبا
دانلود داستان کوتاه شیفتگی ابدی
اولش که اومدم بخونم میلی نداشتم؛ اما همینکه داستانو باز کردم و چند پست خوندم انقدر تعلیق زیاد بود که باعث شد پای داستان بشینم.