معرفی رمان:
دانلود رمان چایت را سرد بنوش _ پسری که از روی کنجکاوی میخواد همزادش رو ببینه. همزادهایی که هر کدوم برای هم جونشون رو میدند. همه دور هم دیگه جمع میشن تا معمای یک شکل بودنشون رو پیدا کنن. هر کدومشون دغدغه و مشکلات بزرگشون رو دارن و یکی یکی به هم هدیه میدند. پروژه انسانیت با موفقیت پیش میره و نیروی جاذبه بین همزادها عجیب به هم متصلشون میکنه…
دانلود رمان چایت را سرد بنوش
قسمتی از رمان:
روبروی راهروی طویلی که به اتاقش ختم میشد ایستاد و نفسی تازه کرد. سمت اتاقش رفت و در اتاق را باز کرد.
مانی از روی صندلی مخصوص میز مطالعه برخاست و جایش را به او داد و ذوق زده در حالی که چشمش به صفحه لپ تاپ بود گفت:
ــ پسر ببین چی پیدا کردم!
گرشا متعجب روی صندلی نشست و صفحهای که روبرویش بود را بلند خواند.
ــtwinstrangers دو قلوهای غریبه، جالبه.
نگاه خیرهاش را به صفحه دوخت و چشمکی رو به مانی زد، تبسم کم جان ولی پر از خباثت گوشه لبش نشست.
ــ این رو دیگه از کجا آوردی؟
مانی هیجانزده کف دستانش را به هم سایید رمان عاشقانه و صندلی قهوهای رنگی از گوشه اتاق آورد، آستین پیراهنش را تا زد و روی صندلی نشست.
ــ یکی از بچههای قدیمی دانشکده رو دیدم.
گرشا متعجب یک تای ابرویش را بالا انداخت.
ــ کیو دیدی؟
مانی پوزخندی زد.
ــ مبین منگل.
غش غش خندید، خوب میدانست مانی از چه کسی سخن میگوید مبین منگل همان پسری که فامیلیاش مناگل بود و دوستان دانشکدهاش به او مبین منگل میگفتند.
گرشا به سختی لبهای کش آمدهاش را جمع کرد.
ــ خب؟!
پیشنهاد میشود
رمان ابر زمین میخورد | میم.شبان