دانلود رمان باران ماه مرداد ( سرآشپز زندگی من) اختصاصی یک رمان
مقدمه:
به خودم گفتم از زمین که گذشت
از هوایی شدن هراسی نیست
پیش بینی نکن چه خواهد شد
عشق مثل هواشناسی نیست
عشق، باران ماه مرداد است.
***
قسمتی از متن :
آقا مهدی آخرین ظرف میگو رو برداشت تا برای مشتری ببره.
همه در حال نظافت آشپزخونه بودن. مهتا و یاسی ظرفها رو میشستن و مسعود فرها رو تمیز میکرد، علی و محسن هم گاز رو تمیز میکردن.
آقای توکلی، سرآشپز هم مشغول جمع کردن وسایلش بود.
میدونستم همه از اینکه اون میخواد از آشپزخونه بره ناراحت بودن اما دستاش جوابش کرده بودن. خودش میگفت دیگه وقت بازنشستگیم رسیده.
بچهها همه تو لک بودن و کسی با کسی کاری نداشت. آشپزخونه برعکس همیشه تو سکوت کامل بود. تنها صدای بشقاب و قاشق میاومد.
تی رو گرفتم و مشغول تمیز کردن کف آشپزخونه شدم.
همیشه آرزو داشتم که آشپز خوب و معروفی بشم.
بعد از گرفتن لیسانسم در رشتهی حسابداری، علاقهای به ادامه دادن درسم نداشتم و تصمیم گرفتم تا دنبال کار مورد علاقهام باشم.
از وقتی ۲۲ سالم بود در کنار درسم آشپزی رو دنبال کردم و کلاسای مختلف شرکت کردم تو اکثر این کلاسا تعریف رستوران آقای مولایی رو شنیده بودم و خیلی دوست داشتم اونجا مشغول به کار بشم.
پیشنهاد می شود
رمان عصر یخبندان| FATEME078 کاربر انجمن یک رمان
موضوعت فوق اااااللللععععععاااادددددههه بود
فقط اینو میگم
من هنوز این رمان رو نخوندم اگه ارزش خوندن رو داره لطفا بگین ممنون
تازه دان کردم…..قشنگ بود میام میگم.
رمان خوبی بود. هم از نظر هسته، و هم نحوه ی نگارش
فقط یه مشکلی داشت. نویسنده یهو از صحنه ای که سرآشپز قصه با پسرعمه اش تو ماشین نشسته بوده “ایتالیا”، میپره به بیمارستان. و ما خواننده دقیقا متوجه نمیشه چه اتفاقی افتاد و اونا چه جوری تصادف کردن. حتی تا اخر داستان هم مجهول باقی میمونه
در کل داستان خوبی بود
با تشکر از نویسنده
یه چموضوع متفاوت ممنون از نویسنده عزیز