دانلود دلنوشته‌ حسرت واژه‌ها ⭐️

مقدمه:

دانلود دلنوشته‌ حسرت واژه‌ ها تا دهان می‌گشایم،خواه یا ناخواه سطری از غم‌های خاک خورده و بی‌رحم دلم می‌خوانم‌!واژه به واژه‌ی سخن‌هایم،بوی حسرت و تیمار گرفته‌اند… .از دل بیچاره‌ای که ناز و نای آواز ندارد، انتظار شادی و خوشحالی نیست… .
این دلِ سوخته و له شده،
قافیه‌ها را باخته و فقط سطری از نبودن‌های ستمگرانه‌اش را کنار هم ردیف می‌کند

و نمی‌داند برق حسرتِ گفته‌هایش تا فرسنگ‌ها نمایان است…!
***
قلم می‌نویسد و خون بر روی کاغذ می‌چکد،
خونِ جانِ واژه‌ها… .
واژه‌هایی که مرده‌اند،
و با هر نوشتن
انگار جانشان را بر روی تیغ می‌کشی،
آن‌چنان که خون فواره می‌زند… .
عجیب در خونشان،
جمله‌ی «حسرت» خودنمایی می‌کند؛
واژه‌هایی که با حسرت مرده‌اند!
***
من به تو نگفتم!
نگفتم که این‌چنین زندگی‌ام از ریشه و بن وارونه شد… !
اگر می‌گفتم تو نباشی
قلم‌ها می‌میرند و خونِ جمع شده در دلم بیشتر از رگ‌هایم می‌شود،
هرگز نمی‌رفتی و گریزانم نمی‌کردی!
می‌ماندی و با بودن الکی‌ات،
لب‌هایم را وادار به لبخند می‌کردی.
تقصیر من است که آرامش را از خود سلب کرده‌ام،
اگر در خاک احساس قدم برمی‌داشتم و با چنگ و دندان نگهت می‌داشتم،
هیچ‌وقت به جای واژه از لب‌های سردم حسرت نمی‌ریخت!
خود کرده را تدبیری نیست!
حال می‌نشینم در کنج عزلت،
با نگاهی مات… .
دهان وا می‌کنم و سطری از غم می‌خوانم… .

دانلود دلنوشته‌ حسرت واژه‌ ها

دانلود دلنوشته‌ حسرت واژه‌ ها

 

ماتم گرفته‌ها را شوق زندگانی نیست.
باید کوله‌بار غم را به دوش کشید و با پاهای بی‌جان رفت… .
آن‌قدر رفت که پاهایت درد بگیرند،
کمرت خم شود و نفس‌هایت بریده شوند!
مقصد را به سمت قبرستانی کهن بگیرید،
بروید و به قبرهای خالی برسید.
پوزخندی به رسم دنیا بزنید و خود را زنده به گور کنید!
مگر شما فقط یک جسم متحرک ندارید؟!
پس برای چه از مرگ می‌ترسید؟!
مگر آن روح زخم خورده سال‌ها پیش پر نکشید

و به رسم زمانه کالبد زخمی و خش‌دارتان را به جا نگذاشت؟!
پس بیم نداشته باشید. به آرامی بر روی خود خاک بریزید

و نفس‌های سردتان را قطع کنید… ‌!
***
می‌شود مرد و دم نزد؟!
خسته‌ام از دنیایی که زندگی عاشقان را وارونه می‌کند و سطری از تراژدی‌های دردناک برایشان می‌نویسد… .
مگر من جز عاشقی چه می‌خواستم
که این‌چنین ویران شدم و خون قلبم بر روی زمین ریخت؟!
الآن می‌دانم،
عاشقی جرم است!
همان جملهٔ معروف،
الان تلخ و کشنده… ‌!
پس مهر سکوت به لب‌هایم می‌زنم و می‌گذارم دنیا به ساز وحشتناک خود برقصد،
من دیگر وجود ندارم… .
همان روزی نیست شدم که نداشتمت،
چشم باز کردم و دیدم نیستی… .
آن روز، روز مرگم بود!
روحم کشته شد و جسمم زخمی… .
منِ متحرک را شوق نفس کشیدن نیست!
شهادت واقعی،
قتل‌عام کردن قلب عاشقان بی‌گناه است
که حال فقط خاطراتشان باقی مانده!

پیشنهاد می‌شود

مجموعه دلنوشته‌ اتاق کور | Reza M. rad 

دلنوشته‌ در ورطه‌ی‌ رشک | ABIGAIL

دانلود دلنوشته‌ خاطرات یک جُذامی

دانلود دلنوشته ابد و یک روز

رمان شاه صنم (دو جلدی)

 

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :REZA_M در 1223 روز پیش

بازدید :1193 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

دلنوشته‌ حسرت واژه‌ها

نویسنده

ستاره لطفی

ژانر

منتخب

طراح

غزل زندی

تعداد صفحات

54

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 3 )


  1. غزل نارویی گفت:

    😍😍😍عالی بودد

  2. SETAREH_M گفت:

    ممنون از زحماتتون⁦(◕ᴗ◕✿)⁩

افزودن نظر