معرفی رمان: رمان برام یه قصه بگو _ نغمه با وجود بیستوپنج سال سن، شکستهای متعددی را در زندگیاش تجربه کرده است. از عشق گرفته تا ازدواج... از زندگی مشترک تا مادر بودن و حالا که تصمیم دارد دست از تلاش بردارد؛ روزگار از نو تاس میریزد تا برایش قصهی تازهای بگوید. تاسهای روزگار قل میخورند و به جوانی میرسند که بلد است غروبهای زندگی را کنار نغمه تاب بیاورد و حضور عجیب و غیرمنتظرهاش داستان زندگی نغمه را شیرین میکند. رمان برام یه قصه بگو قسمتی از رمان: به قصد صحبت با آقاجان تا پشت در اتاقش آمده بودم. قصد در زدن داشتم اما صدای نریمان مانع شد. نمیخواستم گوش بایستم ولی با صدای نریمان چه میکردم؟ دستم را بالا بردم که در ...